فانیکس | سایت سرگرمی - تفریحی - آموزشی

گفتگو مفصل با حبیب پس از بازگشت به ایران

گفتگو مفصل با حبیب پس از بازگشت به ایران,حبیب محبیان,حبیب,بازگشت حبیب به ایران,اولین گفتگو با حبیب پس از بازگشت به ایران,مصاحبه با حبیب,مصاحبه مفصل با حبیب,اولین مصاحبه با حبیب,اولین گفتگو با حبیب,مصاحبه با حبیب محبیان,مصاحبه ایسنا با حبیب محبیان,مصاحبه حبیب با ایسنا,مصاحبه با حبيب,مصاحبه با حبیب در ایران,حبیب محبیان فیس بوک,حبیب محبیان امام علی,حبیب محبیان mp3,حبیب محبیان+دانلود,دانلودآهنگهای حبیب محبیان,دانلود آهنگ حبیب محبیان,

از همسرش كه می‌گفت بغض به گلویش نشست و نتوانست حرف‌هایش را ادامه دهد. وقار، آرامش و متانت نمی‌گذاشت صدایش بالا برود؛ آن هم كسی كه به قول خودش اوج صدایش دست‌نیافتنی است. اینها شرح&z

گفتگو مفصل با حبیب پس از بازگشت به ایران

گفتگو مفصل با حبیب پس از بازگشت به ایران 280

از همسرش كه می‌گفت بغض به گلویش نشست و نتوانست حرف‌هایش را ادامه دهد. وقار، آرامش و متانت نمی‌گذاشت صدایش بالا برود؛ آن هم كسی كه به قول خودش اوج صدایش دست‌نیافتنی است. اینها شرح‌حال حبیب محبیان ،خواننده مشهور ایرانی هنگام گفت‌وگو با ماست. بعد از آن هجرت طولانی مدت به آن سوی آب‌ها، 6 سالی است كه به ایران برگشته و همراه همسر در یك باغ بزرگ در روستاهای اطراف رامسر زندگی می‌كند. بی‌خبر از همه چیزهایی كه بیرون از آن اتفاق می افتد. 

گفتگو مفصل با حبیب پس از بازگشت به ایران

خلق وخوی كنج‌نشینی و انزوا ، اتمسفری اطرافش به وجود آورده كه سرشار از آرامش است. این آرامش برای او گنجی است كه سال‌ها دنبال آن می‌گشته و دلش نمی‌خواهد به راحتی آن را از دست بدهد؛ به‌هیچ قیمتی و به‌خصوص به خاطر همسرش كه خود را مدیون او می‌داند. زندگی برای او یعنی خانواده سه نفره‌اش، به دور از ریا و دروغ و اینكه به كسی آزار نرساند و خیر برساند. خودش می‌گوید خیلی با كسی نمی‌جوشد و با او بودن شرایطی ویژه می‌خواهد. طبیعی است؛ او «مرد تنهای شب» است. 

 

می‌خواهیم از اینجا شروع كنیم؛ چه شد كه تصمیم گرفتید از ایران بروید و لس‌آنجلس‌نشین شوید؟

برای اینكه دلم می‌خواست كار كنم و نمی‌توانستم. اما تا سال 62 در ایران ماندم. من نه‌تنها مشكلی با انقلاب نداشتم بلكه وقتی شور و شوق جوانان را می‌دیدم به آنها در كارهای انقلابی كمك می‌كردم. مسجد گیشا آن روزها پاتوق انقلابی‌ها بود و من هم آنجا حضور داشتم؛ حتی با بنز خودم در دوران پیش از انقلاب اسلحه جابه‌جا می‌كردیم و بچه‌های آن روزها اگر زنده باشند می‌توانند شهادت بدهند حبیب پای انقلاب و وسط گود بود. جنگ هم كه شروع شد در ایران ماندم. اما بعدها مجبور شدم بروم. 

 

خیلی از خواننده‌ها مثل «فرهاد» در آن روزها انقلابی بودند و برای این حركت مردمی می‌خواندند. اما مردم از شما آهنگی به خاطر ندارند. برای اینكه انقلابی بودن خودتان را نشان بدهید كاری نكردید؟

چرا من هم خواندم اما نمی‌دانم سرنوشت آن قطعه چه شد. اوایل انقلاب یك آهنگ خواندم با این مضمون: تو حسین پاكبازی، منبع الهام و رازی و. . . اما اصلا نفهمیدم این كاست چه شد. البته در اینترنت هست. . . 28 سال پیش این قطعه را خواندم. بعد هم قطعه امامزاده، آسمان آبی و. . .

 

شما از چند سال قبل از انقلاب فعالیت حرفه‌ای انجام می‌دادید؟

از سال 54 كارم را شروع كردم. اولین آهنگی هم كه خواندم « مرد تنهای شب» بود. آن زمان تقریبا 24، 25 ساله بودم. 

 

شما جزو خوانندگان پركار پیش از انقلاب نبودید خودتان قبول دارید؟

دمادم انقلاب بود كه تازه كنسرت‌هایم راه افتاده بود. خیلی زحمت كشیده بودم تا به شهرت و موفقیت برسم. سال‌ها بود كار می‌كردم؛ از طرفی حاضر به انجام هركاری نبودم و نمی‌خواستم یك دفعه و با هر آهنگی معروف شوم. از 16 سالگی گیتار می‌زدم و كار می‌كردم. اما آنقدر صبر كردم تا با آهنگی که خودم دوستش داشتم به شهرت برسم. 

 

كار موسیقی در آن سال‌ها مثل حالا عرف نبود و خیلی از خانواده‌ها با آن مشكل داشتند. خانواده شما چطور مشكلی با خواننده شدن‌تان نداشتند؟

خانواده‌های مذهبی دهه پنجاه كاملا با خوانندگی مخالف بودند. یكی از برادرهایم به من می‌گفت تو مادرت خواننده بوده یا پدرت كه می‌خواهی خواننده بشوی؟ من فكر می‌كردم هر كسی باید برای آینده خودش تصمیم بگیرد و نه اینكه كسی به او بگوید چه كاری بكند یا نكند. این شد كه من موسیقی را شروع كردم. البته از همان اول نمی‌خواستم از خوانندگی پول دربیاورم. 

 

بقیه خانواده چطور؟ خواهر و برادرهای‌تان به سمت هنر كشیده نشدند؟

صدای مادرم قشنگ بود. هر هفته جلسه قرآن برگزار می‌كرد و سفره برای ائمه اطهار (ع) راه می‌انداخت و خودش مداحی می‌كرد و می‌خواند. من از یك خانواده مذهبی هستم. دو خواهر و پنج برادر هستیم. یكی از برادرهایم آكاردئون و دیگری ویولون می‌زد و یکی هم آواز می‌خواند. . . اما همه برای دل خودشان بود. من هم همه مدل آهنگی می‌خواندم.

از هندی گرفته تا گلپایگانی و انگلیسی و. . . از 8 سالگی كاملا در این فضا بودم. دوران دبستان خاطرم هست سر پل تجریش دبستان كاظمی می‌رفتم؛ یک فضای فضای كاملا مذهبی. آن زمان اذان‌گوی مدرسه بودم. صدایم در كل پل تجریش می‌پیچید. آن زمان این ساختمان‌ها ساخته نشده بود و همه اهالی تجریش صدای اذان من را می‌شنیدند.

 

بین سال‌‌های 57 تا 62 چه می‌كردید و از چه راهی چرخ زندگی‌تان را می‌چرخاندید؟

از سال 57 تا 62 فقط از جیب خرج می‌كردیم. سال 55 ازدواج كرده بودم و مخارجم بیشتر هم شده بود. در دنیای خودمان بودیم و به كسی كاری نداشتیم. آن زمان از همه چیز دور بودم. تا اینكه دیدم واقعا زندگی سخت شده است، هیچ منبع در آمدی نداشتم، كار موسیقی هم به كل تعطیل شده بود و شرایط واقعا سخت بود؛ به همین خاطر تصمیم گرفتم از ایران بروم. 

گفتگو مفصل با حبیب پس از بازگشت به ایران

از همان اول كه از ایران رفتید كار خوانندگی شروع شد؟

چند ماهی كار موسیقی انجام دادم اما دیدم اوضاع آنجا با روحیاتم نمی‌خواند. نمی‌توانستم و دوست نداشتم نیناش ناش بخوانم. رفتم سمت كار‌های دیگر. زمانی كه كار موسیقی نمی‌كردم یك مدتی مدیریت یك شركت بزرگ بازرگانی با من بود. حدود دو سال مدیر آنجا بودم اما با خودم گفتم چقدر برای مردم كار كنم و اگر قرار است چیزی بشوم بهتر است برای خودم كار كنم و یكی از بزرگ‌ترین شركت‌ها را در لس آنجلس تاسیس كردم. 

كار شركتم توزیع مواد‌ غذایی بود و اجناسی مثل اسنك و چندین مدل بستنی را پخش می‌كردم. كاروبارم حسابی رونق گرفته بود و درآمدم بالا رفته بود و آنقدر معروف شده بودم كه از قدیمی‌های این كار فروش بالاتری داشتم. اگر آنها همه 8:30 صبح كار و كاسبی را شروع می‌كردند من 6 در مغازه‌ام را باز می‌كردم. 

اگر آنها كار را ساعت 3 تعطیل می‌كردند من تا 5 در دفتر می‌ماندم. هر كسی وام می‌خواست بدون بهره می‌دادم. مردم آنجا من را خیلی دوست داشتند. تازه ساعت 5 می‌رفتم استودیو و موسیقی‌ام را ضبط می‌كردم. بعدها مشكلاتی پیش آمد كه این كار را كنار گذاشتم. 

 

چرا كار تجاری را كنار گذاشتید؟

خاطرم هست یك روز ساعت 5- 6 صبح كه در ماشین نشسته بودم احساس كردم خیلی خسته شده‌ام. یك دفعه به این نتیجه رسیدم این همه كار كردم چه شد؟ پول خوشبختی نمی‌آورد. 

قانع بودن و سر روی بالش گذاشتن و به یك خواب عمیق رفتن از همه چیز مهم‌تر است. از خدا خواستم از این شرایط نجاتم دهد. یك روز در محل كارم رویم نشد به كارگر بگویم آن جعبه را به من بده. روی صندلی رفتم و با سینه خوردم زمین. كارم به‌ سی‌سی‌یو كشیده شد. دكتر‌ها به خانواده‌ام گفته بودند زنده نمی‌ماند اما اگر فقط یك دقیقه دیرتر به بیمارستان می‌رسیدم قطعا مرده بودم. 

بعدها متوجه شدم حكمتی در این اتفاق بوده تا خدا راه درست را به من نشان دهد. از بیمارستان مرخص شدم. هیچ جوری نمی‌توانستم راه بروم. عین یك مرده بودم. سه ماه در بیمارستان بستری بودم. پزشكان گفتند حتما باید عمل كنی و یك درصد احتمال زنده بودنت وجود دارد. عمل كردم و خدا خواست كه زنده بمانم. مدتی هم كه درگیر بازگشت سلامتی‌ام بودم، كل سوپرماركتم از بین رفت و ورشكست شدم. از طرفی در آمریكا مخارج بالا بود. 

 

این اتفاق در چه سالی افتاد؟

در سال 1998 این اتفاق افتاد. 

 

چطور بعد از آن اتفاق توانستید سرپا شوید؟

در بیمارستان حال و روز خوشی نداشتم؛ مثل یك مرده بودم. قلبم به دستگاه وصل بود. در بیمارستان‌های آمریكا رسم است از طرف بنیاد‌های خیریه می‌آیند و برای بیماران ساز می‌زنند. یك روز دیدم صدای ویولن می‌آید و یك نفر دیگر هم دارد گیتار می‌زند و می‌خواند. به خاطر آسیبی كه به شش‌هایم وارد شده بود صدایم را از دست داده بودم؛ هر كاری كردم هیچ صدایی از من در نیامد و من به‌شدت گریه كردم.

 هر روز شرایطم بدتر می‌شد. یك روز دكتر‌ها می‌گفتند كه دست راستت از كار می‌افتد و از كار افتاده می‌شوی. خلاصه آنقدر در بیمارستان بودم که شرایطم با انجام كارهای توانبخشی كم‌كم بهتر شد؛ مثلا ساعت‌ها كنار دیوار می‌ایستادم و دوتا از انگشتانم را روی دیوار می‌گذاشتم و بالا می‌بردم تا دوباره حركت كنند یا دستگاهی به من دادند تا نفسم را تو بكشم و ریه‌هایم تقویت شود. 

 

همسرتان در این مدت كمك‌تان می‌كرد؟

هر روز همسرم من را با زحمت به این دكتر و آن دكتر می‌برد. هر روز فیزیوتراپی، بیمارستان، درمانگاه، كلینیك و چون نمی‌توانستم بنشینم به تنهایی در صندلی پشت ماشین می‌خواباند و به این طرف و آن طرف می‌برد. واقعا همسرم برایم بسیار زحمت كشید. 

می‌رفتیم لب دریا و از ماشین پیاده می‌شدیم، پنج دقیقه طول می‌كشید تا یك مسافت یك متری را از ساحل تا لب دریا پیاده بروم اما در این مدت به خاطر همسر و فرزندم هیچ وقت تسلیم نشدم چون به این فكر می‌كردم كه من از آن سر دنیا خانواده‌ام را به كشور غریب آورده‌ام و آنها بعد من می‌خواهند چه كار كنند. آنقدر حركت و آنقدر تلاش كردم تا كم‌كم حالم بهتر شد؛ تا جایی‌كه بعد چند سال به‌قدری استقامت بدنی‌ام بالا رفت كه مدام كوه می‌رفتم و درحالی که همراهانم هنوز پایین بودند من نوك قله بودم. خواستن توانستن است. 

 

تمام این اتفاقات زمانی برای‌تان پیش آمد كه از یك صندلی افتادید؟

چه كسی باور می‌كند با قفسه سینه از روی صندلی به پایین افتادن آنقدر برای من مشكلات متعدد ایجاد كند. . . یک موتورسوار در اثر یك تصادف بسیار بد زمین می‌افتد و دنده‌اش یا پاهایش می‌شكند آن وقت من با یك بار از روی صندلی افتادن به آن میزان آسیب دیدم. . . من درحالی که دنده‌ام شكسته بودم با كمی جابه‌جا شدن یکی از دنده‌های شکسته‌ شده وارد ششم شد. بالاخره سه ماه بعد از بیمارستان مرخص شدم. بعد از آن كم‌كم وارد استودیو شدم و با دست چپ شروع به كار كردم. 

گفتگو مفصل با حبیب پس از بازگشت به ایران

در آن سال‌ها كه حرفه‌ای نمی‌خواندید و مشغول كار تجاری بودید به ایران هم آمدید؟

سال 74 برای دیدن خانواده‌ام به ایران آمدم. خیلی برخورد خوبی با من داشتند. من را در فرودگاه شناختند و تحویل ‌گرفتند. دو سه هفته‌ای خانه خواهر بزرگم بودم. 

 

این بار چه شد كه در ایران ماندید؟

آمده بودم چند روز بمانم و برگردم. اما پاسپورت و كامپیوترم را گرفتند. هفت ماه ایران بودم تا اینكه پاسپورتم را پس دادند و زمانی كه دوباره می‌خواستم برگردم پاسپورتم را گرفتند که نهایتا از ایران خارج شدم، اما دو مرتبه برگشتم. 

 

دقیقا در چه روزهایی وارد ایران شدید؟

سال 88 آمدم. 12 روز آمده بودم بمانم و محمد –پسرم- را ببینم. محمد قبل از من تهران آمده بود. چون دوبی برنامه داشت و بعدش هم آمده بود تهران. من همیشه یك دفعه تصمیم به انجام كاری می‌گیرم. ساعت 10 صبح به همسرم گفتم می‌خواهم به ایران بروم و بعدازظهر شروع به جمع كردن وسایل كردم چون ساعت 4 بعدازظهر پرواز داشتم. خانمم تعجب كرد و با پرخاش گفت چرا زودتر به من اطلاع نمی‌دهی!؟ اما من بالاخره به تهران آمدم درست روز قبلش تهران بودم.

 

در آن هفت ماه ابتدایی كه ایران بودید فضا چطور بود؟

در جامعه خیلی حضور نداشتم. در آن مدت تهران را نمی‌شناختم؛ البته الان هم نمی‌شناسم. گاهی اوقات چهار ماه از فضایی كه در آن زندگی می‌كردم بیرون نمی‌آمدم. الان هم ساكن باغی در رامسر هستم و گاهی به شوخی به خانمم می‌گویم اگر اتفاقی برای من بیفتد كسی باخبر نمی‌شود! تنهایی را ترجیح می‌دهم و خیلی دوست ندارم در محیط‌های شلوغ حضور داشته باشم. 

 

چرا رامسر را انتخاب كردید؟

تهران شلوغ است. یك مدت رفتیم شمال و احساس كردم بهتر است همین جا بمانیم. بیشتر به خاطر آب و هوا. . . چون یك مدت هم محمد به خاطر ناراحتی قلبی‌اش آمد؛ به خاطر همین صلاح بود كه شمال بمانیم. 

گفتگو مفصل با حبیب پس از بازگشت به ایران

بالاخره تصمیم گرفتید بمانید. آیا از این تصمیم راضی هستید؟

همسرم از اینكه به ایران برگشتیم بسیار راضی هستند. تنها سرگرمی من موسیقی است. همسرم بسیار راضی است، من فقط این بیكاری را دوست ندارم و ناراحت هستم. البته الان هم بیكار ننشسته‌ام؛ در اتاقم می‌نشینم و پای كامپیوتر آهنگ می‌سازم. 30 آهنگ ضبط كرده‌ام كه تقریبا آماده پخش است و فقط باید آن را بخوانم. 

 

از سبك زندگی‌تان راضی هستید؟ 

روزهای اول كه آمده بودم جایی را بلد نبودم. یكی، دو نفر از دوستان بودند كه من را بیرون و رستوران می‌بردند. البته خیلی اذیت می‌شدم. من وقتی رستوران می‌روم دوست دارم فرار كنم. مردم كه من را می‌بینند به سمتم هجوم می‌آورند اما من از شلوغی بیزارم. خلوتم را دوست دارم. الان فكر می‌كنم یك حكمتی داشته كه من ایران بیایم و بنا به دلایلی نتوانم برگردم. خواست خدا بود كه به ایران برگردم. الان هم در رامسر زندگی راحتی دارم. 

 

شما كه از محل زندگی‌تان دور نمی‌شوید و خلوت كردن را دوست دارید چه فرقی می‌كند ایران باشید یا آمریكا یا هرجای دیگر؟

من همین كه می‌دانم همسرم كنارم هست و فرزندم ادامه تحصیل می‌دهد، برایم كافی است. همین كه همسرم از حضور در اینجا راضی است من هم رضایت دارم. البته من تحت فشار هستم ولی نمی‌توانم همسرم را به خاطر خودم فدا كنم و تا هر زمانی كه او بخواهد ایران می‌مانم. از نظر كاری به مشكل برخوردم اما مسائل خانوادگی برایم در اولویت است.

 فكر می‌كنم برخی از دوستان از حضور من به عنوان یك پیشكسوت وحشت زده شده‌اند. كاش می‌توانستند از حضور پیشكسوت‌ها درست استفاده كنند. تعریف از خودم نباشد اما به جرأت می‌توانم بگویم ملودی‌هایی را كه من می‌سازم  فرد دیگری نمی‌تواند بسازد. به این خاطر كه هر آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند و چون خودم درد را حس كرده‌ام، چیزی كه در آهنگ‌هایم می‌گویم حقیقت است. 

من گاهی از خبرهایی در رابطه با شیمیایی‌های دوران جنگ، یا افرادی كه سرطان دارند به گوشم می‌رسید که بسیار ناراحت می‌شدم. بنابراین شروع كردم به آهنگ ساختن برای سرطانی‌ها، شیمیایی‌ها و. . . . رفتیم لبنان و قطعه‌های دفاع مقدس را ضبط كردیم. من كارهای دلی و چیزهایی را كه به آنها اعتقاد دارم انجام می‌دهم. 

 

یعنی هیچ‌وقت كار سفارشی انجام نداده‌اید؟

همیشه كاری را كه خودم دوست داشتم انجام داده‌ام. چه مذهبی و چه غیرمذهبی. كسانی كه درد كشیده‌اند درد من را می‌فهمند. اینها دوستان من هستند. همیشه كاری را انجام داده‌ام كه دوست داشتم و نه آن چیزی كه دیگران گفته‌اند. سال 2006 در لبنان برای دفاع مقدس خواندم با هزینه‌‌ای بسیار بالا اما پخش نشد. 

 

فكر می‌كنید این كار به محبوبیت شما كمك كرده؟

واقعا نمی‌دانم. گاهی در مواقعی سرافكنده می‌شوم چون حس می‌كنم لیاقتش را ندارم اما به خودم می‌بالم و خدا را شكر می‌كنم؛ بابت اینكه وقتی مثلا جوان‌های 18،17 ساله من را می‌بیننند طوری حالشان دگرگون می‌شود و شادی می‌کنند كه شرمنده می‌شوم.  

 

چه شد كه مجوز صادر نشد و آهنگی ضبط نشد؟

نمی دانم. چه اتفاقی افتاد. باید از خودشان بپرسید. 

 

در این حالت چرا آهنگ هایتان را روی سایت ها منتشر نمی کنید و هر از گاهی ویدئوهایی پخش می کنید؟

علت اینکه ویدئو منتشر می‌کنم به خاطر این است که مردم ببینند و بدانند که حبیب همچنان در عرصه حضور دارد و از شایعات و حاشیه ها به دور است و کار خودش را انجام می‌دهد.

 

به ایران كه برگشتید آهنگی به نام «محكوم» خواندید. جریان چه بود؟

یك شخصی به من زنگ زد و گفت آقای حبیب اگر اجازه دهید من یك خط با شما بخوانم. گفتم باید اسپانسر داشته باشی، مخارجش خیلی بالاست. همه شرایط را مهیا كرد. من رفتم، خواندم. هرچند معتقدم در اوج نباید با یك فرد غریبه كه سابقه‌ای ندارد همكاری این‌چنینی كرد. البته بحث افرادی مثل اصفهانی در ایران جداست. اصفهانی بخواهد با من بخواند حتما این كار را می‌كنم. به او گفتم باید هزینه‌ها را بدهید و اسپانسر داشته باشید. در نهایت هم شیطنت كرد و دو ، سه خط خواند. من در عرض 15 دقیقه خوانندگی را یادش دادم و در نهایت آهنگ ضبط شد و یك روز به من زنگ زد و گفت كلی از اساتید و خواننده‌های بزرگ به من گفته‌اند كه دیگر خودت به تنهایی می‌توانی بخوانی و زیر قولش زد و پول مرا هم تسویه نکرد. 

 

موفق شد یا دوباره پیشنهاد همكاری داد؟

به نظرم اشتباه كردم. من قرارداد نداشتم و اطمینان كردم. هیچ وقت كلاه سر كسی نگذاشتم و دوست هم ندارم كسی كلاه سرم بگذارد. حضرت علی (ع) می‌گوید اگر كسی خواست سرت كلاه بگذارد نگذار ولی اگر كسی كلاه سرت گذاشت بدانید كه كلاه سر خودش گذاشته. این افراد با دست خود  به زندگی‌شان آسیب می‌رسانند. بعد از آن جریان چندین بار پیام داد و گفت استاد معذرت می‌خواهم و اشتباه كردم. یك بار از دوبی زنگ زد و من سریع قطع كردم. این آدم‌ها خطرناك هستند.

 

خبری هم بود با این عنوان كه بعد از مدت‌ها بی‌خبری مشکلاتی برای آقای حبیب در ماسوله پیش آمده است.

كل آن ماجرا سوء تفاهم بود. اصلا بحث چیز دیگری بود. عده‌ای می‌خواستند از طریق من سایت‌شان پرطرفدار شود تا تبلیغ خودشان را بكنند كه من اجازه این كار را ندادم. گفتم حاضرم به همه سربازان پاسگاه امضا بدهم اما با شما عكس نمی‌گیرم. آخر شب هم رفتم خانه. 

گفتگو مفصل با حبیب پس از بازگشت به ایران

از بین كارهایی كه خواندید كدام بهترین است؟

مرد تنهای شب از همه بیشتر گل كرد. 

 

خودتان كدام آهنگ تان را بیشتر دوست دارید.

آهنگ بانوی شرقی را كه برای همسرم خواندم خیلی دوست دارم. من اصولا برای  هر مشكلی كه برایم پیش می‌آید، آهنگ می‌خوانم. . . در حال حاضر هم آهنگی ساخته‌ام برای همسرم كه خواندن شعر آن برای من خوب نیست چون کلماتی مانند دوست  دارم، فدات بشم در آن هست و بعد این را دادم كسی بخواند. متاسفانه خودم نمی‌توانم بخوانم. به همسرم گفتم آهنگی را كه شعرش را خودم گفته‌ام می‌خواهم به كسی بدهم كه بخواند و همسرم در جواب گفت تو مرا اذیت می‌کنی بعد برایم آهنگ هم می‌خوانی!؟(خنده) 

 

ماجرای آهنگ شهلا چه بود؟

اسم همسر اول من شادی بوده است. بعد كه فوت كرد همه به خاطر آهنگ شهلا گفتند اسم همسر حبیب شهلا بوده! آن آهنگ هم در آن دوران خیلی گرفت. اما آهنگ و ترانه برای فرد دیگری بود كه من آن را خواندم. 

 

و آهنگ همه دوران‌ها آهنگ مادر كه پس از بازگشت به ایران دوباره آن را خواندید و ویدئویش را ساختید؟

 آن زمان خیلی هم معروف نبودم كه آهنگ «مادر» را خواندم. یادم هست روی صحنه كنسرت بودم و همه جا تاریك بود و كسی از فوت مادرم خبر نداشت. بدون هیچ مقدمه‌ای گریه كردم و آهنگ را زدم و خوا ندم. مادر بی تو تنها و غریبم. . . این ترانه در حقیقت حال و روز خودم و احساس واقعی‌ام بود. 

 

نظر شما در رابطه با موسیقی داخلی كشور چیست؟

اوضاع موسیقی داخل كشور خیلی خوب نیست حتی كسانی كه آواز هم می‌خوانند شعر مولانا را روی ملودی خراب می‌كنند. من 40سال تجربه دارم. باید در رشته خودشان كسی آنها را راهنمایی كند؛ مثل استاد شجریان و استاد شهرام ناظری. 

 

موسیقی پاپ چطور؟

اصلا حرفی از موسیقی پاپ نزنید. من اصلا موزیك گوش نمی‌كنم. ماشینی كه از شمال من را به تهران می‌آورد اصلا نباید در جاده بایستد و اصلا نباید موزیك گوش كند! البته این را هم بگویم آهنگ اصفهانی را شنیده‌ام چون آن طرف آب در تلویزیون پخش می‌شد. 

 

یعنی حتی تا به حال صدای خواجه‌امیری را نشنیده‌اید؟

من تا به حال آهنگ هیچ خواننده‌ای را كامل گوش نكرده‌ام. حتی آهنگ خودم را. زمانی آهنگ خودم را گوش می‌كنم كه در حال میكس است. بعدش هم كه ضبط شد اصلا گوش نمی‌كنم. دیگر مغزم را به آن نمی‌دهم. می‌خواهم مغزم آزاد باشد تا برای آهنگ بعدی فكر كنم. من با دنیا كاری ندارم. وظیفه‌ام را انجام داده‌ام. من چرا آهنگ گوش كنم وقتی خودم بهترین‌ها را انجام داده‌ام. یك شعر هشت‌سیلابی می‌گویم؛ در 6 تا8 خط. سپس20 نفر از بهترین‌های ایران و خارج از ایران را بیاورید؛ آنها نمی‌توانند كاری كه من می‌كنم انجام دهند. 

 

یعنی بقیه خلاق نیستند؟

 همه آهنگسازها مثلا سی‌دی‌ها تركی استانبولی همراهشان است. من دیدم. از هر كدام از این سی‌دی‌ها انتخاب و ملودی می‌سازند، در صورتی كه یك كیبورد پلیر آهنگساز نمی‌شود. آهنگ ساختن باید در خون كسی باشد. فرهاد، فریدون فرخی، پازوكی، مازیار و. . . آهنگ‌های‌شان را خود می‌ساختند. در فیلمی به نام سنتوری، به نظرم چاوشی شعر و ملودی‌های خوبی انتخاب كرده بود. . . و شعر و ملودی‌هایی كه چاوشی انتخاب می‌كند در ایران بهترین است. 

 

در زمان شما چه كسی این خلاقیت را داشت و تكراری نباشد؟

یك سری چیزها تكرار نخواهد شد. مثل فرهاد. فردی هنرمند است كه بتواند چیزی را خلق بكند تا اسمش را ماندگار كند. فرهاد یك اثر را خلق می‌كرد. 

 

از مرتضی پاشایی هم آهنگی شنیده‌اید؟

بعد از فوت مرتضی پاشایی آهنگ‌هایش را گوش دادم و بعد فهمیدم كه چقدر با احساس می‌خواند. او شعرهای قشنگ و احساسی را انتخاب می‌كرده. اما من ذهنم را با این آهنگ‌ها پر نمی‌كنم و تا آخر گوش نمی‌كنم. مثل این است كه سر سفره چند مدل غذا باشد و بخواهیم از همه نوع بخوریم. مغز هم مثل شكم است از هر چیزی نمی‌توان پر كرد. 

 

چرا كارهای پیشكسوتان آن ور آب این قدر افت كرده؟

نباید شعر و آهنگ اینجا ضبط شود و برای خواننده‌های مطرح آن طرف فرستاده شود. كیفیت كارهای آن طرف هم پایین آمده. اشتباه است كه خواننده‌ها با چنین كارهایی خودشان را زمین بزنند. 

 

به شما پیشنهادی داده‌اند كه آهنگی را برای‌تان بیاورند و بگویند حالا بخوان؟

بله، چنین پیشنهادهایی زیاد بوده است. اما به‌شان گفته‌ام این شعر و آهنگ مناسب بچه‌های 20 ساله است، نه من! من كه نمی‌توانم با خواندن اشعار مولانا و. . . یك دفعه آنقدر موضعم را عوض كنم. مسلما زمین می‌خورم. 

 

در حال حاضر وقتی با كسی كار نمی‌كنید چطور ترانه و موسیقی پیدا می‌كنید؟

چون ترانه‌سرایی را اینجا نمی‌شناختم به سمت مولانا كشیده شدم. راك را روی مولانا ضبط می‌كنم. راك روی مولانا یعنی حرف آخر و بسیار قشنگ است. 7 كار از مولانا ضبط كرده‌ام. . . موسیقی كارها همیشه با خودم بوده است. 

 

این 7 آهنگ هم از همان مجموعه سی‌تایی است؟

بله از همان‌هاست. از 30 آهنگی كه ضبط كرده‌ام هیچ یك از ترانه‌سراها اینجا نیستند. من اینجا كسی را نمی‌شناسم. شعرها برای مولانا و نگین فرهمند است كه برای محمد هم شعر می‌گفت. اگر جایی از یک شعر را بخواهم به ترانه‌سرا می‌گویم تا سیلاب‌ها را تغییر دهد. ترانه‌سرایی با شاعری فرق می‌كند. یك شاعر نمی‌تواند ترانه‌سرا باشد. برعكس هم نمی‌شود. ترانه‌سرایی كه با موسیقی آشنا باشد می‌داند كه یك آهنگساز چه می‌خواهد. 

 

راستی محمد پسرتان چه می‌كند؟

دانشجوی طب سنتی است و در آمریكا درس می‌خواند. با ما به ایران آمد اما چون جایی نمی‌توانست برود و از خانه بیرون بیاید برای تحصیل از ایران رفت. محمد بنا نبود خواننده شود. بعضی‌ها فكر می‌كنند چون من پدر محمد هستم او به اینجا رسیده؛ در صورتی كه محمد پسر بسیار باسوادی است؛ به خصوص در زمینه اسلام شناسی.  محمد یك زمانی در یك مسجد در لس‌آنجلس اذان می‌گفت. قاری قرآن هم هست. . . محمد یك بار گفت بابا اگر بخواهید یك آهنگ ضبط كنید چقدر هزینه دارد؟ 

گفتم: 80،70 دلار. خندید و گفت پس ضبط كنیم. گفتم باشه فقط به مادرت نگو. شعر آهنگ جوانی را خودم گفتم و ضبط شد. البته بعضی‌ها بالای یك میلیون دلار خرج می کنند اما اتفاقی هم نمی‌افتد. هیچ چیز را نباید به زور از خدا بخواهید. محمد نمی‌خواست خواننده شود؛ من هم نمی‌خواستم. فقط قبول كردم آهنگ را ضبط كنم كه خوشحال شود. آهنگ پخش شد و بسیار گرفت. الان هم دارد طب سوزنی می‌خواند. بعد از آمدن من به ایران او هم خوانندگی را كنار گذاشت. محمد بسیار پاك است. 

 

دل‌تان برایش تنگ نمی‌شود؟

چرا. اتفاقا برای ختم علی طباطبایی كه رفته بودم مدام به فكرش بودم. پدر علی وقتی بغلم كرد جوری گریه می‌كرد كه من هم به گریه افتادم. من هم پسرم دور است و دلم خیلی شكست. 

 

كسب درآمد و گذران زندگی شما در ایران چگونه است؟

همراه با مشكلات مختلف. خانه‌ای در تبریز داریم که گذاشته‌ایم برای فروش. متاسفانه همسرم به خاطر من یك زمین را فروخت. خدا را شكر فعلا می‌توانیم سر پا بایستیم. هر وقت بخواهم كنسرت برگزار می‌كنم. پیشنهاد خیلی خوبی از خارج کشور داشتم. اگر آن طرف آب بودم الان 7،8 كنسرت می‌رفتم. آنجا اگر یك آهنگی گل كند خواننده پیشنهاد چندین كنسرت پشت سر هم خواهد داشت! اما من خواستم ایران بمانم. به خاطر خانواده‌ام. پول چرك كف دست است. 

 

همه این توجه‌ها باعث می‌شود از مسیر و سبك خود دور شوید و به سمت كارهای بازاری بروید؟

این را كه می‌گویم شاید بعضی‌ها ناراحت شوند اما من برای مردم زندگی نمی‌كنم. من افتخار می‌كنم به خانواده سه نفره خودم. اگر صدها انسان خوب در این دنیا باشد قطعا همسرم و محمد جزو آن انسان‌ها هستند. كسی كه دروغ بگوید، خیانت كند، مواد مخدر مصرف كند یا حتی سیگار بكشد باید از من فاصله بگیرد. من یك هنرمندم. خیلی سختگیر هستم. من مرد تنهای شبم و كسی نمی‌تواند خیلی با من صمیمی شود. بچه شمرون هستم. اگر كسی حتی یك‌دهم من سالم باشد می‌توانم با او بسازم. تنهایی را ترجیح می‌دهم. 

 

یكی از پیشكسوت‌های موسیقی ما دارد یك جایی زندگی می‌كند و باید دنبال فرصتی باشد تا با مردم ارتباط برقرار كند اما هر چه با شما گپ زدیم مدام می‌گویید من تنهایی را ترجیح می‌دهم ... 

حبیب همه چیز را دلی انجام می‌دهد. برای خودش، همسرش، پسرش و وطن‌اش خوانده است. یك شخصی عكسی را در تلفن همراه به من نشان داد كه متعلق به دختری بود كه ابرو و مژه‌هایش ریخته بود. بسیار تكان خوردم. به همسرم گفتم عكس دختربچه 7،6 ساله‌‌ای را دیده‌ام كه سرطان گرفته. بعدش هم رفتم بیمارستان سرطانی‌ها و از آنها بازدید كردم. گریه‌ام گرفت.

 سپس با فامیل همسرم در آمریكا تماس گرفتم و چون می‌دانستم او هم یک دختر دارد، شروع به خواندن كردم: الهی قربونت برم، نازگل من و. . . گفتم یك ترانه با این مضمون می‌خواهم و او خیلی زود ترانه را گفت و من هم آهنگ را ساختم و ویدئویش را گرفتیم و خیلی زود پخش شد. الان آن دختر فوت شده. مادرش می‌گفت با شنیدن این آهنگ كلی حالش خوب شد. چیزهایی كه حبیب می‌سازد جز حقیقت چیزی نیست. . . 

گفتگو مفصل با حبیب پس از بازگشت به ایران

در این حالت همكاری شما با اسپانسرها هم مشكل می‌شود؟

مهم نیست. من به هر قیمتی كار نمی‌كنم. من در زندگی زیر بار هیچ زوری نرفتم و با كسی كنار نیامدم، خودم هستم و خودم. با هیچ گروهی هم همكاری نداشته و نخواهم داشت. معتقدم اگر قرار است پولی در بیاورید باید انسان‌های دیگری هم بتوانند از این سفره بهره‌ای ببرند. خیلی‌ها در این شش سالی كه ایران هستم خواستند از كنار من به پول برسند. خیلی‌ها نامه زدند اما من قبول نكردم. اگر بناست به كسی باج بدهید که كارتان درست شود، نشود بهتر است. اگر قرار است كاری درست شود، می‌شود؛ اگر هم نه هر كاری بكنید باز هم نمی‌شود. 

 

زمان برگشتن شما یك سری شایعات در مورد دوستی شما با آقای مشایی بود. دیداری با ایشان داشتید؟

دیدار كوتاهی با ایشان در دفترشان داشتم. دوستی كه یک نزدیكی به دولت وقت داشت نامه‌ای تنظیم كرد و پیش آقای احمدی‌نژاد برد. بلافاصله آقای احمدی‌نژاد امضا كردند و به ارشاد رسید، سه روزه مجوز گرفتم تا بتوانم آلبوم ضبط كنم تا اینكه یك شخصی كه مایل به سرمایه‌گذاری بود من را برد پیش آقای مشایی. به چه دلیل نمی‌دانم؟ آقای مشایی خواستند من را ببینند. گفتند اینجا وطن شماست اگر برگردید خوشحال می‌شویم. برخوردشان خیلی خوب بود. وقتی فهمیدند تا سال 62 ایران بودم برای‌شان جالب بود. 

 

شرایط مالی باعث می‌شود از ایران بروید؟

من هیچ وقت زنم را تنها نمی‌گذارم. بخواهم می‌توانم پول دربیاورم. پیشنهادهای مختلف زیاد دارم. اما من یك هنرمندم و كاری را انجام می‌دهم كه اسمم را جاودانه كند؛ نه اینكه هر كسی از هر راهی خواست پول در بیاورد، این كار را انجام دهد. 

 

امکان دارد خوانندگان دیگری به ایران باز گردند؟

امکان ندارد. کسی که بخواهد بازگردد باید 3،2 سال صبر کند و در جامعه نباشد و ویدیوهایش پخش نشود. من توصیه می کنم اگر می توانند بیایند.  3،2 سال در جامعه ظاهر نشوند و اگر تحمل دارد برگردند. هیچ خواننده لس آنجلسی نمی‌تواند برگردد. خبرهایی که می‌شنوید کذب است. آنجا همه چیز در دسترس است. آن‌ها زن و بچه‌هایشان آنجاست.

 

الان بزرگ‌ترین آرزوی‌ تان در زندگی چیست؟

کسی که بخواهد بازگردد باید 3،2 سال صبر کند و در جامعه نباشد و ویدیوهایش پخش نشود. من توصیه می کنم اگر می توانند بیایند.  3،2 سال در جامعه ظاهر نشوند و اگر تحمل دارد برگردند. هیچ خواننده لس آنجلسی نمی‌تواند برگردد. خبرهایی که می‌شنوید کذب است. آنجا همه چیز در دسترس است. آن‌ها زن و بچه‌هایشان آنجاست.