فانیکس | سایت سرگرمی - تفریحی - آموزشی

عمری روبروی هم بودیم و

بهم نمی رسیدیم!

اما نگاهمان عاشقانه در هم بود

ما دو شکوفه سیب بودیم..

کاش هیچ وقت

به رسیدن فکر نمی کردیم.

نقشه جغرافیا را قبول ندارم

هر جا که تو رفته ای

دورترین نقطه ی دنیاست

خدا

تو را نگه داشت

مثل استادی

که آخرین فنش را

و من

قشنگترین شکست زندگی ام را خوردم

لب های تو

روزهای قرمز تقویم منند!

برای بوسیدنشان

باید همه چیز را

تعطیل کرد!

می روی که خوشبخت شوی

و من

حال کودکی را دارم

که نخ بادبادکش پاره شده

مانده

برای اوج گرفتنش ذوق کند

یا برای برنگشتنش

گریه

چای بی تو

سرد نمی شود!

داغش روی دلم منشیند

رعدو برق چیز ترسناکی نیست

صدای خنده ی آسمان است

از شوق آمدنت

گاهی

دلم برای آینه می سوزد

سخت است

نشان دادن زیبایی تو

و هیچ کس نفهمید

شاید باران

اشک های خورشید باشد

که پشت ابرها پنهان شده

شق القمر

وقتیست که

تاری از مویت

وسط صورتت می افتد

چنان بیتاب تحسین تو هستم بعد هر شعرم

که دختر بچه ای مشتاق لَبخند پدر باشد .

چه شده؟ ای دل دیوانه هوایش کردی؟  !

با دو چشمان پر از اَشک صدایش کردی؟  !

گفته بودم که دلش معدن بی معرفتی ست

تو نشستی و دلت خوش به وفایش کردی؟ .

آن مَست همیشه با حیا چشم تو بود !

آن آینه ى رو به خدا چشم تو بود

دنیا همه شعر است به چشمماما !

شعری کـه تڪان داد مراچشم تو بود .

ارزش هر عزیزی

را همیشه از اندیشه یک لَحـظه نبودنش میتوان فهمید

عاشقتم.

تمام دنیا هم که بروند!

تمام دنیا هم ڪه نباشند

تمام دنـیا هَم ڪه مرا نخواهند

تمام دنیا هم که آوار شود بر سرم!

تمام دنیا هم که دل خراب مرا خرابتر کنند

تو هستی

آغوش تو باشد ، همین برای یک عمر زندگـی‌ کافیست.

ز برق چشم رنگینت دلم را برده ای نم نم!

از آن گیسوی زرینت غم از دل برده ای کم کم!

منم آن عاشقی که دلبَرم بودی تو ای رعنا!

بدان ای دلبر قد سرو شدم از عشق تو خم خم.

عاشقانه مینویسم از همان عاشقانه هایی که شبها لالایی میـشد برای چشمان عاشقم

عاشقانه مینویسَم و میگویم *دوستت دارم.

همه را وعـده به دیدار قیامت دادند!

تا قیامت چه کند آنکه گرفتار تو شد.

بی شـک !

خوشـبختی من چیزی نیست جز

انقباض چند عضله صورت !

و سه چین کنار چشـم تو.

خوشـبختی بر سه پایه استوار است!

فراموش کردن تلخی های دیروز

غنیمت شـماردن شـیرینی های امروز !

امیدواری به فرصت های فردا .

سرت را که روی سینه ام بگذاری

هیچ صدایی نخواهی شـنید  !

دل من طاقَت این همه خوشـبختی را ندارد .

پرسیدم از من تا خوشـبختی چقدر فاصله است؟ گفتند از تو تا خودت.

خوشـبختی چیز عجیبی است !

وقتی میاد گامهایش آنقدر آرام است

که شـاید صدای پایش راﻫﻢ نشـنوی !

اما وقتی نیست دردش را تا مغز

استخوان ﺣﺲ ﻣﻴﻜنی .

خوشـبختی گمشـدهٔ همه ماست

مواظب باشـیم اگر آن را پیدا کردیم ، خودمان را گم نکنیم .

باز لب های عطش کرده ی من

لب ِسوزان تو را می جوید

می تپد قلبم و با هر تپشی

قصه ی عشق تو را می گوید

اگر کسی گلی را دوست داشـته باشـد که در میلیونها سیاره فَقط یکی از آن وجود داشـته باشـد،

وقتی به آن سیاره ها نگاه می کند احساس خوشـبختی می کند و با خود می گوید:

گل من در یکی از این سیاره هاست .

خوشـبختی یعنی بعد یه روز مزخرف وقتی خسته بیای خونه یکی بهت بگه نبینم غصه چیزیو بخوری تا من پیشـتم باید همیشـه بخندی .

در یک غزل ،که جا نشود شرح لب های تو

انار و سیب و گل سرخ ، به داد من برسید

دستهایت را آرام روی تنم بکش

وقتی مینوازی دوباره جان میگیرم ازتو

کوچک باش و عاشق

که عشق میداند آئین بزرگ کردنت را

بگذار عشق خاصیت تو باشد

نه رابطه خاص تو با کسی

نه شیرینم نه خسرو

نه لیلیم نه مجنون

نه نرگسم نه سام

من آن عاشق معمولیم

که زفراقت زنم

هر شب بوسه برجام

فکر کن قهوه بنوشی ته فالت باشد

بعد ازاین دیدن اوفرض محالت باشد

ازخداساده بپرسی که تواصلاهستی!؟

گریه ات باعث تکرارسوالت باشد

چمدان پربکنی خاطره هارا ببری

عکسهایش همه عمر وبالت باشد

“ای که از کوچه معشوقه ما می گذری”

قسمت ما نشد این عشق،حلالت باشد

ﻗﻠﺒﻢ” ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻣﯿﺘﯿﭙﺪ ﮐﻪ

ﺭﻭﺯﯼ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ

“ﻧﺎﻥ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﯼ” ﻭ “ﻧﻤﮏ ﻣﻌﺮﻓﺖ” ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ

ﭘﺲ ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﯽ

ﯾﺎﺩ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺍﺯ “ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ”

ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ “ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﯾﻢ

اون چیزی که تو قمار زندگی لازمه خشته

هم واسه ساختن

هم واسه بریدن

حتی “خدا” هم تحمل خواندن

ندارد….

شعری که اوجش هق هق

“مردانه” باشد

دوستت دارم

گفتی زسرت فکر مرا بیرون کن

جانا سرم از فکر تو خالیست! دلم را چه کنم

سرخوشم زان لحظه ای راشانه برمویت زنم

هر دم آهنگی ز دل با تار گیسویت زنم

http://www.funyx.ir/post/1295/ 

تو

تنها دعای قشنگ منی

مبادا کسی از خدا ،

بی خبر برای خودش، آرزویت کند

تصور گیره مو

از لابلای دندانت

برای بستن موهایت،

موهایت است دیگر..

درباد زیباتر می شود

ودر رقص مینیاتور

تو خوبترین حالت ممکن هستی

ملموس تر از پلک

برچشمانم‌ نشسته ای

تو عبور از پل خواب جاده ها

روح من عشقی به رفتن نداره,

تو سکوت خالی این دل من

دیگه هیچی جز تو جایی نداره.

مثل شبنم که میخواد گریه کنه

فصل بارون تو چشم در میزنه,

فصل پاییزی من که میرسه

نفسم به عشق تو پر میزنه

دلتنگمو با هیچکسم میل سخن نیست

کس در همه افاق به دلتنگی من نیست

بسیار ستمکار و بسی عهد شکن هست 

اما به ستمکاری آن عهدشکن نیست