غم گین ترین “درد”…
“مرگ ” نیست
دلبستگی به کسی است که بدانی
“هست”
اما …
“اجازه ی” بودن در کنارش را نداری …
کافه را گرد دلتنگی گرفته
صندلی های خالی
فنجان هایی از تنهایی لبریز
من بارها شماره ات را میگیرم
و کسی در گوشم مدام زمزمه میکند :
دستگاه مشترک مورد نظر خاموش است !
و من برایش از تو
از دلتنگی ها
از اشکهای بیصدا
و از بی کسی هایم میگویم …
اما او سر حرفش میماند
لعنت به بخت سیاهم !
ﺷﺐ ﺍﺳﺖ ﮐﻠﻨﺠﺎﺭ ﻣﯿﺮﻭﻡ …
ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎ ﺩﻟﺘﻨﮕﯿﻬﺎﯾﻢ …
ﺑﺎ ﻗﻠﺐِ ﻟِﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ …
ﺑﺎ ﻏُﺮﻭﺭِ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﻡ …
ﺳﺮﺍﻏﺶ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﻡ …
ﻧﮕﯿﺮﻡ ..
ﺑﮕﯿﺮﻡ ..
ﻧﮕﯿﺮﻡ …
ﻧﺰﺩﯾﮏِ ﺻﺒﺢ ﺍﺳﺖ …
ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺯﺩﻡ …
ﻣﺸﺘﺮﮎِ ﻣﻮﺭﺩِ ﻧﻈﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝِ ﻣﮑﺎﻟﻤﻪ ﻣﯿﺒﺎﺷﺪ !!
به سادگی رفت و به سادگی بخشیدم
حالا مانده ام چگونه بدون او
به سادگی زندگی کنم !
وقتی کســـــی در کنـــــــارت هست
خوب نگــــــاهش کــــن
بـــــه تمــــــــام جــــزئیــــــاتــــــــش
به لبخنـــــد بین حرف هایش
به سبــــــــک ادایـــــــــ کلمـــــــــاتــــــــش
به شیــــــــوه ی راه رفتنــــــــش، نشستنـــــــش
به چشـــــم هایش خیره شو
دست هـــــــایش را به حافظــــــه ات بسپار
گاهی آدم ها انقدر سریع میروند ،
که حسرت یک نگاه سَرسَری را هم به دلت میگذارند !
خسته ام از تکرار شنیدن ” مواظب خودت باش “
تو اگر نگران حال من بودی!
که نمیرفتی
می روی که خوشبخت شوی
و من حال کودکی را دارم
که نخ بادبادکش پاره شده …
مانده برای اوج گرفتنش ذوق کند
یا برای از دست دادنش گریه…!
همین چند روز پیش
فکر می کردم
می توانم عاشق کسی شبیه تو شوم
از همین چند روز پیش
هیچ کس، شبیه تو نیست!
تو که میدانستی با چه اشتیاقی…
خودم را قسمت میکنم
پس چرا …زودتر از تکه تکه شدنم…
جوابم نکردی…
برای خداحافظی …
خیلی دیر بود…
خیلی دیر !!
هربار که کودکانه دست کسی رو گرفتم
گم شده ام !
ترس من از گم شدن نیست ..
ترسم از گرفتن دستی ست
که بی بهانه رهایم کند !
دلم میخواهد کسی باشد
خوب باشد
مهربان باشد
بس باشد
و همه ی این بودن هایش
فقط برای من باشد
فقط برای من !
این رابطه به تعادل نخواهد رسید
چون
تو را
کم دارد
من را
زیاد
تـــــــو صـــــادقانـــه دروغ بـــگــو
مـــن عــــاشقانـــه کـــاری خواهم کــرد
“مـــــاه” همیشــه پشــت ابــر بمــاند !